بخش پایانی
ديدگاهي که در همه اديان و خاصه در اسلام وجود دارد، فرق بين حق و خلق است؛ خدا و عالم. انسان مخلوق است و ابدي نيست، عالم فناپذير است: «كُلّ من عليها فان: هرچه بر [زمين] است فانيشونده است»،«و يبقى وجهُ ربّك ذو الجلالِ و الإكرام: و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.»(آيات 26 و 27 سوره الرحمن) معماري سنتي هم بيان وجه الهي است و هم در عين حال فناپذير بودن عالم را به خوبي نشان ميدهد. معماري سنتي کم و بيش اين دو وجه فنا و بقا را متجلي ميسازد.
اين ويژگيها را در هنرهاي ديني و خاصه اسلامي کم و بيش ميبينيم. بهترين آثار هنر سنتي با اينکه قرنها دوام داشتهاند، ولي در عين حال از يک نوع تواضع و حالت فنا برخوردارند. معماري سنتي مثل آسمانخراشي نيست که در مقابل آسمان قد برافراشته باشد و آسمان را به چالش بکشد. هنرمند سنتي هم خودش به عنوان يک هنرمند ميداند که فاني است و هم ميداند که ماهيت اين دنيا فناست؛ يعني حالت فناپذيري را در اثر خودش ميآفريند و نوعي تواضع را نشان ميدهد که اين عالم نهايت کار نيست. شما در يک شهر سنتي اسلامي به وضوح ميبينيد که عالم يک جنبه فاني دارد و باقي نيست؛ يعني ماهيت اين جهان مرگ و فناست و جهان بقا و ابديت نيست. هنرمند سنتي به اين مسأله واقف است که انسان براي ابديت ساخته شده است؛ اما ابديت را در اين عالم نميتوان جست.
گفتگو با دکتر غلامرضا اعواني ـ سيدحسين امامي