راه بی زمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دستتو می بوسم بابا

02 تیر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

 نظر دهید »

حساب کار دستتون بیاد

02 تیر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

 

 نظر دهید »

دعاکنید او بیاید بقیه اش حله

02 تیر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

شب های قدر نزدیک است

 

 امام زمانمان را از یاد نبرید

 

                                  در راه ماندگان

 

                                     مجاهدان فی سبیل الله

 

                                                       مریضها

 

                                                                   گرفتارها

                                                                                         

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

ذوالقرنین(1)

02 تیر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

درباره اینکه ذوالقرنین که بوده نظرات متفاوت است که فرصت دیگری می طلبد در این باب تنها آنچه که در کتاب قصص پیامبران مطالعه کرده ام را آورده ام…

بعد از نوح اولين پادشاهى است كه بر شرق و غرب زمين حكم راند
 طبرسى در تفسير آيه‏ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ‏ مى‏گويد: خداوند ذوالقرنين را بر سراسر جهان استيلاء بخشيد و از على (ع) روايت گشته است كه خداوند ابرها را نيز در حيطه قدرت او درآورده بود بطوريكه بر آنها مى ‏نشست و به اقصى نقاط گيتى سفر مى ‏كرد و ذات بارى تعالى اسباب هر چيزى را در اختيار او نهاد و نورى رافرا روى او قرار داد كه شب و روز برايش يكسان مى‏ نمود. [1] وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً يعنى دانش و قدرتى بدو عطا كرديم تا چيزى را كه اراده مى‏نمود در اختيار گيرد. فَأَتْبَعَ سَبَباً يعنى براه خويش ادامه داد و روش خويش را به مرحله اجرا نهاد.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ‏ يعنى به آخرين آبادانى در غرب كره زمين رسيد جايى كه بعد از آن تا محل غروب خورشيد احدى زندگى نمى ‏كرد
در كتاب علل الشرايع و امالى بطور مسند از وهب نقل گشته است: در يكى از كتب آسمانى نوشته است هنگامى كه ذوالقرنين از كار ساخت سد معروف خويش فراغت حاصل كرد به مسيرى كه آنرا آغاز كرده ادامه داد. در راه او و لشگريانش به پيرمردى برخوردند كه به نماز ايستاده بود. ذوالقرنين از بى‏تفاوتى او نسبت به خود آزرده گشت و از او پرسيد چگونه است كه عظمت و شوكت سپاهيانم ترا به وحشت نينداخت. مرد عابد پاسخ داد: من با كسى در حال مناجات هستم كه لشگريانى به مراتب بيشتر از تو و قدرتى بس شگرف‏تر از قدرت تو دارد و چنانچه رويم را بسوى تو متمايل سازم محققا به مطلوبم نخواهم رسيد. ذوالقرنين از آن مرد خواست تا او را همراهى نموده و در پاره‏اى از امور مشاور و ياور او باشد. مرد عابد با 4 شرط خواسته ذوالقرنين را پذيرفت اول آنكه به او نعمتى بخشد كه در آن فنايى نباشد. دوم سلامتى و صحتى كه در آن هيچگاه رنجورى و ضعف نباشد، سوم‏اكسيرى از جوانى و نشاط كه هرگز پيرى و ضعف در آن راه نيابد و بالاخره حياتى كه ابداً مرگى دامنگير آن نگردد. ذوالقرنين كه از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود گفت كدامين بنده‏اى خواهد توانست اينگونه باشد. مرد عابد گفت: من نيز در كنار كسى خواهم بود كه اين خصلتها برازنده اوست.

ذوالقرنين از او جدا گشته و در مسير خويش با مردى دانشمند مواجه گشت و از او پرسيد آيا مى ‏توانى بگوئى آن دو چيزى كه از ابتداى خلقت همچنان پابرجا مانده اند كدامند و نيز مرا از دو چيزى كه با يكديگر متناقض هستند و آن دو چيزى كه با يكديگر حركت مى‏ كنند و نيز دو چيزى كه دشمن يكديگرند با خبر سازى؟ مرد دانشمند در پاسخ گفت: آن دو چيزى كه با يكديگر حركت مى‏كنند ماه و خورشيد هستند و آن دو چيز كه متناقض مى‏باشند همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگى و مرگ مى ‏باشد

______________________________
[1] مجمع البيان- مجلد 3- ج 6- ص 756.
[2] مجمع البيان- مجلد 3- ج 6- ص 756.


داستان پيامبران يا قصه‏ هاي قرآن از آدم تا خاتم، ص: 251

 نظر دهید »

حکایتی چند از امام حسن

31 خرداد 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

ترحم بر حیوانات نجیح گوید: حسن بن علی علیه السلام را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود، هر لقمه ای که می خورد یک لقمه هم به آن سگ می داد. عرض کردم : یابن رسول اللّه ! این سگ را از خود دور نمی کنی ؟ حضرت فرمود: رهایش کن زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم .

خوش برخوردی
امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت . روزی به خدمت او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح کردی ؟ او در جواب گفت : یابن رسول اللّه ! شب را بر خلاف رضای خود و خدا و شیطان به صبح آوردم . امام علیه السلام خندید و فرمود چگونه ؟ عرض کرد: خدای عزوجل دوست دارد که او را اطاعت کنم و مرتکب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا کنم و او را اطاعت نکنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم . از این داستان استفاده می شود که امام علیه السلام با همه ابهت و بزرگی که داشتند به گونه ای با دیگران برخورد می کردند که آنها براحتی در محضر او بلکه با خود او شوخی می کردند و حضرت گوش می دادند و می خندیدند.

سر سفره امام مجتبی (علیه السلام)عربی که صورتش خیلی زشت و قبیح منظر بود سر سفره امام حسن مجتبی آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد و تمام کرد. امام حسن علیه السلام که کرامتش برای همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسید: تو عیال داری یا مجردی ؟ گفت : عیالمندم ، فرمود: چند فرزند داری ؟ گفت : هشت دختر دارم که من به شکل از همه زیباترم ، اما ایشان از من پرخورترند. امام تبسم فرمود: و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند: این قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باشد.

 

 

 

 

مرحوم شیخ مفید به نقل از امام محمّد باقر علیه السلام حکایت نماید:
روزى عدّه اى از مردم حضور امام حسن مجتبى علیه السلام آمده و به حضرت گفتند: یاابن رسول اللّه ! شما نیز همچون پدرت امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام معجزه اى - که بسیار مهمّ باشد - برایمان آشکار ساز.
امام مجتبى علیه السلام فرمود: آیا پس از دیدن معجزه به امامت من مطمئن خواهید شد؟ و آیا ایمان خواهید آورد؟
گفتند: بلى ، اعتقاد و ایمان مى آوریم ؛ و دیگر هیچ شکّ و شبه اى وجود نخواهد داشت .
حضرت فرمود: آیا پدرم را مى شناسید؟ همگى گفتند: بلى .
در این هنگام ، حضرت پرده اى را که آویزان بود کنار زد؛ پس ناگهان تمام افراد مشاهده کردند که امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام نشسته بود.
سپس امام حسن مجتبى علیه السلام خطاب به جمعیّت کرد و فرمود: آیا او را مى شناسید؟
گفتند: بلى ، این مولاى ما امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام است ؛ و ما ایمان آوردیم و شهادت مى دهیم که تو ولىّ و حجّت بر حقّ خداوند هستى ؛ و امام و جانشین پدرت خواهى بود.
و پس از آن اظهار داشتند: ما شاهد و گواه هستیم که جنابعالى ، پدرت امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام را پس از مرگش به ما نشان دادى ، همان طورى که آن حضرت ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله را پس از رحلتش در مسجد قُبا به ابوبکر و عمر نمایاند.
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: واى بر حال شما! مگر این آیه شریفه قرآن را نخوانده ونشنیده اید که خداوند متعال مى فرماید:((وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّه اءمْواتا بَلْ اءحْیاءُ وَلکِنْ لا تَشْعُرُون )).
آن هائى را که در راه خدا به شهادت رسیدند، مپندارید که مرده اند؛ بلکه آنان زنده و جاوید مى باشند ولى شما درک نمى کنید.
البتّه این حالت مختصّ کشته شدگان فى سبیل اللّه است ، که در همه جا حاضر و ناظر خواهند بود.
سپس در پایان افزود: شماها درباره ما اهل بیت رسالت و نبوّت چه تصوّراتى دارید و چه مى اندیشید؟
گفتند: یاابن رسول اللّه ! ما به تو ایمان آوردیم و مطمئن شدیم که تو امام و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله هستى.

اکا ایران

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 22
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

راه بی زمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • داستانهایی ناگفته از پیامبران
  • بناهای اسلامی ایران
  • بناهای اسلامی جهان
  • داستانهای کوتاه
  • حکمت و هنر اسلامی
  • اقتصاد مقاومتی در خانه ما
  • تواشیح و شعر های مناسبتی
  • نکاتی در مورد تحقیق و پژوهش
  • دانشمندان مسلمان
  • کاریکاتور موضوعات اجتماعی
  • عکس نوشته
  • خبر های کوتاه حوزه ما
  • ماه خدا .رمضان
  • دلتنگی من و امامم
  • سید علی خامنه ای
  • حکایتهایی از امامان
  • حکایتهایی از بزرگان
  • ماه محمد .شعبان
  • احادیث تلنگری
  • خیلی دور خیلی نزدیک
  • رژیم غذایی
  • بهار نوشدن دلها
  • ادعیه های رد نخور
  • امام جعفر صادق
  • مبارزه با نفوذ
  • شهدای بی مرز
  • داستان های کوتاه خودم
  • مکتب عاشورایی
  • چهل حدیث

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس