ذوالقرنین(1)
درباره اینکه ذوالقرنین که بوده نظرات متفاوت است که فرصت دیگری می طلبد در این باب تنها آنچه که در کتاب قصص پیامبران مطالعه کرده ام را آورده ام…
بعد از نوح اولين پادشاهى است كه بر شرق و غرب زمين حكم راند
طبرسى در تفسير آيه إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ مىگويد: خداوند ذوالقرنين را بر سراسر جهان استيلاء بخشيد و از على (ع) روايت گشته است كه خداوند ابرها را نيز در حيطه قدرت او درآورده بود بطوريكه بر آنها مى نشست و به اقصى نقاط گيتى سفر مى كرد و ذات بارى تعالى اسباب هر چيزى را در اختيار او نهاد و نورى رافرا روى او قرار داد كه شب و روز برايش يكسان مى نمود. [1] وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً يعنى دانش و قدرتى بدو عطا كرديم تا چيزى را كه اراده مىنمود در اختيار گيرد. فَأَتْبَعَ سَبَباً يعنى براه خويش ادامه داد و روش خويش را به مرحله اجرا نهاد.
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ يعنى به آخرين آبادانى در غرب كره زمين رسيد جايى كه بعد از آن تا محل غروب خورشيد احدى زندگى نمى كرد
در كتاب علل الشرايع و امالى بطور مسند از وهب نقل گشته است: در يكى از كتب آسمانى نوشته است هنگامى كه ذوالقرنين از كار ساخت سد معروف خويش فراغت حاصل كرد به مسيرى كه آنرا آغاز كرده ادامه داد. در راه او و لشگريانش به پيرمردى برخوردند كه به نماز ايستاده بود. ذوالقرنين از بىتفاوتى او نسبت به خود آزرده گشت و از او پرسيد چگونه است كه عظمت و شوكت سپاهيانم ترا به وحشت نينداخت. مرد عابد پاسخ داد: من با كسى در حال مناجات هستم كه لشگريانى به مراتب بيشتر از تو و قدرتى بس شگرفتر از قدرت تو دارد و چنانچه رويم را بسوى تو متمايل سازم محققا به مطلوبم نخواهم رسيد. ذوالقرنين از آن مرد خواست تا او را همراهى نموده و در پارهاى از امور مشاور و ياور او باشد. مرد عابد با 4 شرط خواسته ذوالقرنين را پذيرفت اول آنكه به او نعمتى بخشد كه در آن فنايى نباشد. دوم سلامتى و صحتى كه در آن هيچگاه رنجورى و ضعف نباشد، سوماكسيرى از جوانى و نشاط كه هرگز پيرى و ضعف در آن راه نيابد و بالاخره حياتى كه ابداً مرگى دامنگير آن نگردد. ذوالقرنين كه از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود گفت كدامين بندهاى خواهد توانست اينگونه باشد. مرد عابد گفت: من نيز در كنار كسى خواهم بود كه اين خصلتها برازنده اوست.
ذوالقرنين از او جدا گشته و در مسير خويش با مردى دانشمند مواجه گشت و از او پرسيد آيا مى توانى بگوئى آن دو چيزى كه از ابتداى خلقت همچنان پابرجا مانده اند كدامند و نيز مرا از دو چيزى كه با يكديگر متناقض هستند و آن دو چيزى كه با يكديگر حركت مى كنند و نيز دو چيزى كه دشمن يكديگرند با خبر سازى؟ مرد دانشمند در پاسخ گفت: آن دو چيزى كه با يكديگر حركت مىكنند ماه و خورشيد هستند و آن دو چيز كه متناقض مىباشند همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگى و مرگ مى باشد
______________________________
[1] مجمع البيان- مجلد 3- ج 6- ص 756.
[2] مجمع البيان- مجلد 3- ج 6- ص 756.
داستان پيامبران يا قصه هاي قرآن از آدم تا خاتم، ص: 251