خواجه نصیر طوسی (1)
خواجه نصيرالدين طوسي در يك نگاه
اسم:محمد بن حسن مكي ابو جعفر معروف به خواجه نصيرالدين طوسي
ولادت:۱۱ جمادي الاول سال ۵۹۷ هجري در طوس
وفات:۱۸ ذي الحجه سال ۶۷۲ هجري در كاظمين
مدت عمر:۷۵ سال
تمدن چيست و سهم خواجه نصيرالدين طوسي در تمدن بشريچيست؟
تمدن براساس تعاريفي كه از آن شده عبارت است همكاري مردم با يكديگر در امور زندگاني وفراهم ساختن اسباب ترقي و آسايش; و اصولا ظهور تمدن هنگامي امكانپذير است كه امنيتو آسايش برقرار باشد و اين مهم در زمان خواجه نصير بخاطر حمله مغول به ايران ميسر نشدمگر با يك سياست خاص كه آنهم پيدا كردن ضعف دستگاه حكومتي بود كه پايبندي آنها بهمسايل خرافي همچون پيشگوئي و خواب ديدن توجه خواجه نصير را به خود جلب كرد و او ازهمان نقطه، سياست عملي خود را به اجرا گذاشت كه همكاري با دستگاه در آن مقطع و عدمبرخورد با مسايل خرافي مورد اعتقاد آنها يكي از سياستهاي مورد نظر بود كه تاريخ در گذر ايامپاسخ به خدمت گرفتن چنين دستگاهي را داده است كه آنهم مهار جنگ و باز گرداندن آرامش بودكه براي پيريزي هر تمدني لازم است; داستان ذيل تائيد سياستهاي بكار گرفته شده توسطخواجه نصير است كه به اختصار از نظرتان ميگذرد:
- روزي هلاكو به خواجه نصيرالدين ميگويد كه يك حادثه جالب را پيشگويي كنيد كه منمشخصٹ شاهد باشم خواجه ضمن پذيرش ميگويد اين حادثه در شب پنجشنبه اتفاق خواهدافتاد كه همراه با كسوف است و اتفاقٹ در آن شب هلاكو در خواب بود و نگهبانان اجازه ورود بهخواجه را نميدادند كه باعث نگراني خواجه شده بود كه مبادا هلاكو اين حادثه را نبيند; چارهانديشيد و شنيد كه يكي از خرافات در باره ماهگرفتگي اين است كه ميگويند اژدها ماه را گرفتهپس بايد به ظروف مسيني كوبيد تا اژدها بترسد و ماه را رها كند بلافاصله خواجه نگهبانان را ازاين قضيه ترساند و آنها ظروف مسين را برداشته و به يكديگر كوبيدند و اين باعث شد كه خودهلاكو از خواب بيدار شود و خواجه آنچه را كه ديده بود به هلاكو نشان داد و او سخن خواجه راپذيرفت و اعتبار علمي و شخصيت خواجه براي او تثبيت شد.پس از آن، هلاكو از خواجه سئوال كرد آيا چون ما ديشب ميدانستيم كه ماه خواهد گرفت، ماه گرفته است يا اگر نميدانستيم ماه ميگرفت؟ خواجه گفت چه شما ميدانستيد و چه نميدانستيداين اتفاق ميافتاد. هلاكو پرسيد آيا ما ميتوانستيم از وقوع اين حادثه جلوگيري كنيم؟ خواجهگفت خير متأسفانه مسايل طبيعي و فلكي در اختيار ما نيست و از بشر هم كاري برنميآيد.هلاكو گفت كاري كه اگر ما بدانيم يا ندانيم اتفاق ميافتاد و اگر بدانيم نميتوانيم از وقوعشجلوگيري كنيم دانستنش چه سودي دارد؟ خواجه نصيرالدين تدبيري انديشيد كه هلاكو آمادگيبراي درك مسايل علمي را ندارد لذا با بعضي از دوستانش مشورت كرد و نتيجه آن شد كه آنان دوديگ بزرگ مسين را از بالاي محلي مرتفع كه در نزديكي خيمه هلاكو است بزمين بياندازند دراين هنگامه كه هلاكو از شكار برميگشت خواجه باتفاق او وارد شدند اما خواجه به هلاكو گفتكه صحبت محرمانهاي با شما دارم و آن اينست كه تا چند لحظه ديگر صداي مهيبي خواهيدشنيد لطفٹ نترسيد و فقط به چهره اطرافيان نگاه كنيد به موقع علت قضيه را توضيح خواهم داد;ميهمانان يكي پس از ديگري وارد شدند كه ناگهان صداي مهيبي بلند شد هر يك عكسالعملي ازخود نشان دادند فقط هلاكو و خواجه نصيرالدين آرام نشسته بودند، در اين لحظه خواجه گفتاگر جنابعالي از اين قضيه مطلع نبوديد حتمٹ ميترسيد و اين اطلاع باعث شد كه شما از اين صدانهراسيد. خاصيت پيشگوئي و پيشبيني منجمين واقعي اين است كه به شما آرامش ميدهد وهمين باعث شد كه خواجه بعنوان مشاور هلاكو انتخاب شود.
پس از اينكه خواجه نصيرالدين طوسي در دربار هلاكو خان محبوبيت يافت و بعنوان مشاورانتخاب شد از فرصت بدست آمده كمال استفاده را برد و شروع به پيريزي بناي تمدن عظيمينمود كه تاريخ از آن بهرههاي فراواني برده است.
نشانههاي تمدن
ـ رفتن به دربار هلاكو خان و مهار جنگ و خونريزي و برگرداندن آرامش
ـ احترام و تكريم علماء و دانشمندان
ـ تأمين هزينه زندگي دانشمندان از طريق موقوفات و ساخت اولين كوي دانشمندان وابسته بهرصدخانه مراغه
ـ دعوت دانشمندان و صاحبنظران از ديگر بلاد به مراغه
ـ تأسيس رصدخانه مراغه و يا به تعبيري دانشگاه مراغه
ـ جمعآوري و خريداري كتب و تأسيس كتابخانه
يكي از عوامل تمدن و ابزار رشد و ترقي، علماء و دانشمندان ميباشند كه خواجه نصيرالدينطوسي از اين عامل بخوبي استفاده كرد. در حقيقت خواجه نصيرالدين طوسي در زمان خودشتمدني بنا نهاد كه ميتوان گفت عاليترين بناي تمدن بوده است كه امروزه ما نيز بخشي از تمدنرا وامدار و مديون افكار و آثار و خدمات آن نابغه اسلامي هستيم.
براي تكميل بحث لازم است كه به يك پرسش پاسخ داده شود; و آن پرسش اين است كه آيااصولا رفتن علماء و دانشمندان به دربار درست است يا خير؟ اين سئوالي است كه از ديربازمطرح بوده و جوابها نيز مشخص است و آن اينست كه; كدام و چه عالمي به دربار ميرود؟ اگرعالمي خود ساخته باشد آيا رفتن او محل اشكال است؟ كما اينكه در مورد خواجه نصيرالدين،اكثر علماء اتفاق نظر دارند و رفتن او را به دربار مورد تائيد قرار دادهاند.
حضرت امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران درباره خواجه نصيرالدين طوسيچنين ميفرمايند:
… و اما قضيه خواجه نصير و امثال خواجه نصير شما ميدانيد اين را كه خواجه نصير كه در ايندستگاه وارد ميشد نميرفت وزارت بكند ميرفت آنها را آدم كند نميرفت براي اينكه در تحتنفوذ آنها باشد ميخواست آنها را مهار كند تا آن اندازهاي كه بتواند; كارهايي كه خواجه نصير برايمذهب كرد آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد.
با اين كلام حضرت امام (ره)، رفتن خواجه نصير به دربار نيز منتفي ميشود. پس با رفتن او بهدربار هلاكو، انسانهاي زيادي نجات يافتند، كه سني و شيعه بودن هم مطرح نبوده، بلكه وقتي بهتاريخ مراجعه ميكنيم ميبينيم كه ابن ابيالحديد شارح نهجالبلاغه كه شيعي مذهب نبودهخواجه نصير براي نجات جان او اهتمام كامل ورزيده است. درست در زمانيكه علماء ودانشمندان و انسانها كشته ميشدند و از علم و فرهنگ دانش خبري نبوده خواجه نصير در همانعصر و از ميان همان قوم پايههاي تمدن را ميريزد كه براي هميشه باقي است.
بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
عطاملک جوینی که یکی از وزیران دربارهلاکو میباشد و کتاب تاریخ جهانگشای او معروف است به خواجه نصیرالدین طوسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست تا از برای رشد و حفظ جان به آن جا در آییم؟
خواجه خنده ایی کرد و گفت : بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس. شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید. عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازه های باشکوه تری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ی باشد!
چرا که فرار اهل خرد، نفع شخصی عایدشان می کند و در این حال دیار مادری هم چنان خواهد سوخت امروز مهم ترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم.
عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خواجه نصیر الدین طوسی گفت : برای من بزرگ ترین نعمت همین است که در کنار آزاده مردی هم چون شما هستم.
آن که به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد.