راه بی زمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آب هست اما کم هست!!!!!

20 مهر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

سلام در ادامه نکات اقتصاد مقاومتی تو خانه ی ما در مورد کارهای خیلی ریز هست دختر های من هر شب قبل از خواب که مسواک میزنند مقداری آب در لیوانشون باقی می مونه که من از آن آب برای وضو قبل از خواب یا برای وضو نماز صبح استفاده میکنم .

 

لطفا موقع میوه شستن میوه هارو یکی یکی زیر شیر آب قرار ندهید یه ظرف مناسب را پر آب کنید و همه را یکجا داخل آن بریزید و با یه اسکاج تمیز که مخصوص میوه هست بشورید مابقی آب رو هم دور نریزید پای گلدون ،خیس خوردن کف قابلمه ای ،شستن بالکن و….وهزاران گزینه دیگر مؤمن زیرک باید باشه …..

 

 نظر دهید »

ژن گمشده (1)

20 مهر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

من یک سالی هست که کلاس داستان نویسی طلاب ثبت نام کردم که توی حوزه هنری شهر یزد برگزار میشه توی این مدت داستانهای کوتاه نوشتم که مناسب دونستم برای دوستان بگذارم تا استفاده کنند و نظراتشون هم به بنده بگند اولین داستان ژن گمشده هست …..

 

“نه تا مگه جوجه کشی راه انداختند ! ماشاءالله هر چند سالی یکی میاورده ؟حالا چند تا این چند تا اون ؟نگو !خدا به دادت برسه هیچی بدتر جاری داشتن نیست .چهار روز هفته به خاطر حرص از یکیشون لبت تبخال میزنه…بلا بدور” اینها رو به ریحانه دوستم میگفتم و وسط بین چهار انگشتم و انگشت شصتم رو گاز میزدم"…….من که اصلا نمیتونم تحمل کنم ،خانواده ای با این جمعیت، افسانه ای،حالا خوبه پسره کارمند بانکه سرش به تنش میارزه، امید هست یه روز ملیاردر بشید؛ گفتی بانک ! از این کارتهای بانکی متنفرم از وقتی اینها در اومده توی جیب بابام چیزی نمی تونم کش برم اکثر وقتها توش چیزی پیدا نمیشه غیر از رسید عابر بانکا……. این سری نتونستم پول زیادی جمع کنم …6ماه شده ؟!.. ” سرم روی بالش و پاهام روی هوا تکیه به دیوار بود و گهگاهی با انگشت پای راستم از پله های فلزی برج ایفل که پوسترش رو به دیوار زده بودم بالا می رفتم یه جایی خوندم” به هر چیز فکر کنید همان آینده ی شماست و یه روزی اتفاق می افته” کم کم داشت تمام خون بدنم از رگهای انتهایی انگشت پاهام به سمت سرم یورش می بردند. تلفن توی جیب لباسم بودو با دستک کمر خوارون یه دستی هم روی پوستر اهرام ثلاثه مصر می کشیدم.به بابام گفته بودم بیا با هم مسافرت خارج بریم، فقط گفت :"پولش رو جور کن ” از آن طرف طلا هام گذاشت بانک امانت، این هم از وضعیت جیبش ، خوبه پول تو جیبیم سر جاشه! مامانم همیشه با آرزوهام مخالفه مدام میگه :"….خونه ی شوهر!، این آرزوها رو ببر خونه شوهر برآورده کن"کم کم دارم فکر می کنم این شوهرا غول چراغ جادو علاءالدین هستند!

****


“خانمها جابه جا بشید” همه از جا بلند شده و یک مبل به سمت در اتاق اصلی حرکت می کنند. هر از چند گاهی این نشستن های کسالت آور یک تحولی میخوره مخصوصا روی این مبل های چرم که مثل سرسره هستند هم حرکت وضعی داریم هم انتقالی…."خانم در رو ببندید هوا یه کم سرد شده رادیاتور ها رو تازه روشن کردیم…. ” نمی دو نم چرا من اینقدر گرممه انگار از سقف و کف زیر حرارت هستم .جمعیت اتاق از ظرفیت آن بیشتر است و همهمه صدا….. سعی می کنم نگاهم بیشتر به چهار دیواری اتاق باشه تا آدمها ،خدا نکنه با بعضی از آنها چشم به چشم بشی تا شجره نامه ات رو در نیارند ول کن نیستند. نوشته ی روی دیوار توجه ام رو جلب کردکه هتک حرمت کارمند دولت مجازات چنان و بهمان داره ؛ نعوذ بالله یکی مال این مملکت نباشه فکر می کنه مردم وحشند خوبه کنارش به زبان بیگانه ترجمه نشده .کم کم حکمت پیشخونهای بلند رو توی ادارات آن هم با شیشه متوجه می شدم.

نوشته شده توسط ملیحه رحیمی

****

 نظر دهید »

ادواردو آنیلی

20 مهر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

تنها از من بخواه.....

20 مهر 1395 توسط ملا معماری در این وادی



وقتى كه پادشاه يوسف را در زندان حبس نمود، خداوند به او تعبير رؤيا را تعليم داد و او براى اهل زندان خواب آنها را تعبير مى‏كرد، و وقتى براى آن دو جوان خوابشان را تعبير كرد، به آن كسى كه مى‏پنداشت او از زندان آزاد مى‏ شود، گفت: مرا نزد صاحب خود ياد كن و در آن حال به جانب خدا پناه نبرد،

آن وقت خداوند به او الهام كرد: چه كسى به تو آن رؤيا را نماياند؟ چه كسى تو را نزد پدرت محبوب كرد؟ چه كسى آن كاروان را متوجّه تو نمود؟ چه كسى آن دعايى را كه باعث آزادى تو از قعر چاه شد به تو تعليم داد؟ چه كسى آن كودك را به شهادت به نفع تو واداشت؟ چه كسى تعبير رؤيا را به تو آموخت؟ يوسف گفت: تواى پروردگارم، فرمود: پس چگونه است كه از غير من طلب يارى مى‏ كنى و از من استعانت نمى‏ جويى و اميدوارى كه بنده‏ اى از بندگان من تو را در نزد مخلوقى از مخلوقاتم ياد كند؟ پس چند سال ديگر نيز در زندان بمان، يوسف گفت: بار الها از تو مى‏خواهم بحقّ پدرانم كار مرا گشايش دهى،

خداوند به او وحى كرد: اى يوسف پدران تو چه حقّى بر من دارند؟! اگر مرادت آدم است كه من بدست خود او را خلق كردم و در او از روح خويش دميدم و او را در بهشت خود مسكن دادم و به او امر كردم كه به آن درخت نزديك نشود، امّا او نافرمانى كرد و سپس توبه نمود و من او را بخشيدم، اگر مرادت نوح است كه من او را از ميان خلق خود برگزيدم و او را فرستاده و رسولى بر آنها قرار دادم و وقتى مردم معصيت مرا نمودند، از من درخواست طوفان نمود و من او را اجابت كردم و آنها را غرق نمودم ولى نوح و مؤمنان همراهش را بوسيله كشتى نجات دادم، و اگر منظورت ابراهيم است كه من او را خليل خود قرار دادم و او را از آتش نجات داده و آتش را بر او سرد و ايمن نمودم و اگر مرادت پدرت يعقوب است كه من به او دوازده پسر عنايت كردم، ولى وقتى يكى از آنها از ديده‏ اش غايب شد، آنقدر گريست كه چشمانش كور شد و راه شكايت مرا در پيش گرفت، پس پدرانت چه حقّى بر من دارند؟

آن وقت جبرئيل به يوسف گفت: اى يوسف بگو: از تو مى‏ خواهم به منّت عظيم و احسان قديمت كه كار مرا گشايش دهى، و يوسف گفت: (اسألك بمنّك العظيم و احسانك القديم، الّا فرجت عنّي) آن وقت پادشاه آن خواب را ديد كه فرج و نجات يوسف در آن خواب بود.

______________________________

[1] سوره نساء، آيه 17.
قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص: 266

 نظر دهید »

کلمه استرجاع

20 مهر 1395 توسط ملا معماری در این وادی

 

از حضرت امام صادق (ع) سؤال شد: اندوه و حزن يعقوب بر فراق يوسف چقدر بود؟ فرمودند: به ميزان اندوه هفتاد مادر در عزاى فرزندشان و اين به جهت آن بود كه يعقوب (ع) كلمه استرجاع (انّا للَّه و انّا اليه راجعون) را نمى‏ دانست و به همين دليل گفت: (يا اسفى على يوسف ….).
در حديث آمده است: كلمه استرجاع به هيچ يك از امم سابقه داده نشده بود و اين كلمه فقط به امّت محمّد (ص) اعطا شده، آيا نديده‏ ايد كه يعقوب در مصيبت فراق يوسف استرجاع نكرد و فقط گفت: يا اسفا، و نيز در حديث آمده است كه شخصى كه هنگام مصيبت استرجاع مى‏گويد براى او خانه‏ اى در بهشت بنا مى‏ شود و هر زمان كه آن مصيبت را به ياد آورد و استرجاع بگويد ثوابى كه به او تعلّق مى‏گيرد ثواب كسى است كه مجددا آن مصيبت بر او وارد آمده.



 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

راه بی زمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • داستانهایی ناگفته از پیامبران
  • بناهای اسلامی ایران
  • بناهای اسلامی جهان
  • داستانهای کوتاه
  • حکمت و هنر اسلامی
  • اقتصاد مقاومتی در خانه ما
  • تواشیح و شعر های مناسبتی
  • نکاتی در مورد تحقیق و پژوهش
  • دانشمندان مسلمان
  • کاریکاتور موضوعات اجتماعی
  • عکس نوشته
  • خبر های کوتاه حوزه ما
  • ماه خدا .رمضان
  • دلتنگی من و امامم
  • سید علی خامنه ای
  • حکایتهایی از امامان
  • حکایتهایی از بزرگان
  • ماه محمد .شعبان
  • احادیث تلنگری
  • خیلی دور خیلی نزدیک
  • رژیم غذایی
  • بهار نوشدن دلها
  • ادعیه های رد نخور
  • امام جعفر صادق
  • مبارزه با نفوذ
  • شهدای بی مرز
  • داستان های کوتاه خودم
  • مکتب عاشورایی
  • چهل حدیث

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس